muscovy (نام پيشين ) روسيه
Read More »دستهبندی نشده
ترجمه کلمه muscovy glass
muscovy glass سنگ طلقى ،شيشه معدنى
Read More »ترجمه کلمه muscovado
muscovado شکر خام ،قند تصفيه نشده
Read More »ترجمه کلمه muscovite
muscovite اهل مسکو،روسى
Read More »ترجمه کلمه machine
machine “براده برداشتن ،تراشيدن ،تراشکارى کردن صيقل کردن ،دستگاه ،ماشين کردن ،با ماشين رفتن علوم مهندسى : دستگاه کامپيوتر : ماشين علوم نظامى : شيار انداختن روى فلز”
Read More »ترجمه کلمه maid of honour
maid of honour )maid of honor(نديمه ،ساقدوش يا ملازم عروس ،نديمه در بارى
Read More »ترجمه کلمه muscologist
muscologist خزه شناس
Read More »ترجمه کلمه muscology
muscology خزه شناسى
Read More »ترجمه کلمه muscling
muscling نمايش ماهيچه ها،در پيکر نگارى و مجسمه سازى
Read More »ترجمه کلمه muscoid
muscoid خزه مانند،شبه خزه
Read More »