mush coil الکترونيک : پيچک در هم
Read More »دستهبندی نشده
ترجمه کلمه mushiness
mushiness نرمى ،شلى ،سستى
Read More »ترجمه کلمه mush
mush “حريره ارد ذرت ،خمير نرم ،(در راديو )صداى مزاحم ،پارازيت ،خش خش ،حريره اردذرت تهيه کردن ،سفر پياده در برف ،پياده در برف سفرکردن ،احساسات بيش از حد عمران : خمير علوم هوايى : افزايش ناگهانى زاويه حمله بدون شتاب قائم انى متعاقب که از اندازه حرکت در امتداد مسير اصلى ناشى ميشود”
Read More »ترجمه کلمه maiden name
maiden name نام خانوادگى زن پيش از شوهرکردن
Read More »ترجمه کلمه musette
musette اهنگى که براى نى انبان درست مى کنند،يکجور رقص روستايى
Read More »ترجمه کلمه museum
museum “موزه معمارى : موزه”
Read More »ترجمه کلمه muse
muse انديشه کردن ،تفکر کردن ،در بحر فکر فرو رفتن ،تعجب کردن ،در شگفت ماندن ،شگفت ،(باحرف بزرگ )الهه شعر وموسيقى
Read More »ترجمه کلمه museful
museful متفکر
Read More »ترجمه کلمه musculation
musculation بخش يا ترکيب ماهيچه هادر بدن
Read More »ترجمه کلمه musculature
musculature “وضع وترتيب ماهيچه ها،ساختمان عضلانى روانشناسى : نظام عضلانى”
Read More »