nominative case حالت فاعليت ،حالت فاعلى
Read More »دستهبندی نشده
ترجمه کلمه nominative
nominative (حالت )کنايى ،حالت فاعلى ،فاعلى ،کانديد شده ،تعيين شده
Read More »ترجمه کلمه narrow eyed
narrow eyed تنگ چشم
Read More »ترجمه کلمه nomination
nomination نام گذارى ،کانديد،تعيين ،نامزدى( در انتخابات)
Read More »ترجمه کلمه nomination fee
nomination fee ورزش : حق نامنويسى اسب
Read More »ترجمه کلمه nominating technique
nominating technique “روش نامزدگزينى( در گروه سنجى) روانشناسى : روش نامزدگزينى”
Read More »ترجمه کلمه nominate
nominate “کانديد کردن ،ناميدن ،معرفى کردن ،نامزد کردن ورزش : تعيين اسب براى شرکت در مسابقات اينده”
Read More »ترجمه کلمه nominated
nominated “نامزد کردن قانون ـ فقه : کانديدا کردن”
Read More »ترجمه کلمه nominalism
nominalism “فلسفه صورى روانشناسى : اسم گرايى”
Read More »ترجمه کلمه nominally
nominally “اسما””،بصورت ظاهر”
Read More »