norepinephrine روانشناسى : نوراپى نفرين
Read More »دستهبندی نشده
ترجمه کلمه norfolk
norfolk يکجور نيمتنه گشادمردانه که کمر بند ميخورد
Read More »ترجمه کلمه nordic combined
nordic combined ورزش : مجموع مسابقات اسکى نورديک
Read More »ترجمه کلمه nordic council
nordic council “شوراى شمالى ،شوراى اسکانديناوى مجمع متشکل از نمايندگان دانمارک ،سوئد،ايسلند قانون ـ فقه : فنلاند و نروژ که هدف ان بسط همکاريهاى کشورهاى اسکانديناوى در شئون مختلف است”
Read More »ترجمه کلمه nordenfelt
nordenfelt يکجور مسلسل که سوئدى اختراع کرده است
Read More »ترجمه کلمه nordic
nordic وابسته به شمال اروپا،شمالى
Read More »ترجمه کلمه noradrenaline
noradrenaline “نورادرنالين روانشناسى : نوراپى نفرين”
Read More »ترجمه کلمه noradrenergic neurons
noradrenergic neurons روانشناسى : نورونهاى نورادرنالين زا
Read More »ترجمه کلمه nor gate
nor gate “دريچه نقيض يا کامپيوتر : دريچه نايا”
Read More »ترجمه کلمه nasolabial
nasolabial وابسته به لب و بينى
Read More »