coordinate system of axis علوم مهندسى : سيستم محورهاى مختصات
Read More »دستهبندی نشده
ترجمه کلمه coordinated
coordinated “هماهنگ روانشناسى : هماهنگ”
Read More »ترجمه کلمه coordinated attack
coordinated attack علوم نظامى : تک هم اهنگ شده
Read More »ترجمه کلمه coordinated complex
coordinated complex شيمى : کمپلکس کوئوردينانسى
Read More »ترجمه کلمه coordinat covalent bond
coordinat covalent bond شيمى : پيوند کووالانسى کوئوردينانسى
Read More »ترجمه کلمه coordinate
coordinate “کوئور دينانس شدن ،متناسب يا هماهنگ کردن ،متناسب کردن ،هماهنگ کردن ،هم اهنگ کردن ،تعديل کردن ،هم پايه ،مربوط،مختص ،(درجمع )مختصات علوم مهندسى : همرتبه کردن مختصات کامپيوتر : مختصات معمارى : هم ارا قانون ـ فقه : هم رتبه شيمى : مختصه روانشناسى : هماهنگ ساختن علوم هوايى : مختصات”
Read More »ترجمه کلمه coordinate axises
coordinate axises شيمى : محورهاى مختصات
Read More »ترجمه کلمه coordinate code
coordinate code “رمز مختصات نقاط علوم نظامى : رمز مربوط به مختصات نقشه اى”
Read More »ترجمه کلمه coordinate conjunction
coordinate conjunction حرف عطفى که چند قضيه يا لغت برابر را بهم مى پيوندد
Read More »ترجمه کلمه coordinate dimensioning
coordinate dimensioning کامپيوتر : بعدسازى مختصاتى
Read More »