covenant “شرط،عقد منجز،منشور عقد بستن ،تعهد کردن ،در CL عبارت است از عقدى که بر مبناى قرارداد کتبى مهر و امضا شده ،که بين طرفين مبادله مى گردد،عهد،پيمان بستن ،ميثاق بستن قانون ـ فقه : واقع شود”
Read More »دستهبندی نشده
ترجمه کلمه covenant in low
covenant in low “شرط قانونى قانون ـ فقه : تعهد ناشى از حکم قانون”
Read More »ترجمه کلمه covenant of the league of nations
covenant of the league of nations قانون ـ فقه : منشور جامعه ملل
Read More »ترجمه کلمه covenant real
covenant real قانون ـ فقه : شرطى در يک سند که وراث مشروط عليه را در مقابل مشروطه يا خريدار متعهد مى کند شرط قابل تسرى به وراث
Read More »ترجمه کلمه covenant runing with land
covenant runing with land “شرط منضم به مالکيت زمين قانون ـ فقه : تعهد يا شرطى است مربوط به زمين که جزء لازم و لايتجزاى ان محسوب مى شود و بنابراين به تنهائى قابل انتقال نيست”
Read More »ترجمه کلمه covenantee
covenantee کسيکه باوپيمانى کرده باشند،متعهدله
Read More »ترجمه کلمه covariation
covariation روانشناسى : تغيير همگام
Read More »ترجمه کلمه cove
cove :)n.& vt.(خليج کوچک ،خور،پناهگاه ساحلى دامنه کوه ،( :)n.& vt.& vi.(ز.ع ).يارو،شخص ،ادم
Read More »ترجمه کلمه cove (to)
cove (to) معمارى : گچبرى تو گود
Read More »ترجمه کلمه coved
coved “تو گود،کاو معمارى : مقعر”
Read More »