ترجمه کلمه fulfillment

fulfillment تکميل ،اجراء،انجام

ترجمه کلمه fulfill a contract

fulfill a contract بازرگانى : قرارداد را اجرا کردن

finish yarn ورزش : نوار پايان مسابقه

fulfill “انجام دادن ،تکميل کردن ،تمام کردن ،براوردن ،واقعيت دادن بازرگانى : تامين کردن”

fulfil انجام دادن ،تکميل کردن ،تمام کردن ،براوردن ،واقعيت دادن

fule pump “پمپ سوخت علوم مهندسى : تلمبه سوخت”

fule level gage علوم مهندسى : دستگاه اندازه گيرى سطح سوخت

fule injection علوم مهندسى : تزريق سوخت

fulcrum “نقطه دوران ،نقطه اتکاء،شاهين ترازو،اهرم ،داراى نقطه اتکاء کردن ،تکيه گاه ساختن پايه دار کردن علوم مهندسى : نقطه اتکاء روانشناسى : تکيه گاه”