ترجمه کلمه gibbingly

gibbingly بطعنه واستهزاء

ترجمه کلمه gibbet

gibbet “صلابه ،چوبه دار،بدار اويختن ،رسوا کردن قانون ـ فقه : دار زدن”

gibberish “حرف شکسته و نامفهوم ،نامفهوم ،قلمبه سولمبه کامپيوتر : اصطلاحى که براى بيان لازم نبودن داده بکار مى رود”

gibber تند و ناشمرده سخن گفتن ،دست و پا شکسته حرف زدن ،ور زدن ،سخن تند و ناشمرده

gibbed اخته( شده)

gib-cat گربه نر،گربه اخته

gib “گربه نر،پير زن ،باپشت بند و ميخ يا گوه محکم کردن ،با قلاب محکم کردن ،گربه صفت بودن علوم مهندسى : پشت بند معمارى : گوه”

giaur کافر،بيدين ،کور

gallantry “دلاورى ،بهادرى ،رشادت ،شجاعت ،زن نوازى علوم نظامى : دليرى”

giantship غولى ،عظمت جثه