ترجمه کلمه go to sea

go to sea ملوان شدن ،ملاح شدن

ترجمه کلمه go to rest

go to rest استراحت کردن ،خوابيدن

go to pieces خرد شدن

go to law “به دادگاه عارض شدن ،اقامه دعوى کردن دادخواهى کردن ،(به دادگاه )عارض شدن قانون ـ فقه : عارض شدن”

go to hell بروگم شو،جهنم شو

go to head of قانون ـ فقه : مست کردن

go to extreme “افراطى شدن قانون ـ فقه : افراط و تفريط کردن”

go to رفتن,اسم مصدر

go through مرور کردن ،بحث کردن ،انجام دادن

galosh (انگليس )گالش ،روکفشى ،کفش لاستيکى