ترجمه کلمه he is on his legs

he is on his legs بر پا ايستاده است ،از بستر برخاسته است ،کارش داير است

he is on his legs بر پا ايستاده است ،از بستر برخاسته است ،کارش داير است

ترجمه کلمه he is on his last legs

he is on his last legs پايش لب گوراست ،در دم واپسين زندگى است ،کار و بارش خوب نيست

he is on his last legs پايش لب گوراست ،در دم واپسين زندگى است ،کار و بارش خوب نيست

he is on as hamlet سهم هملت را در نمايش به فلان داده اند،او هملت بازى مى کند

he is on as hamlet سهم هملت را در نمايش به فلان داده اند،او هملت بازى مى کند

he is off to the war رهسپار جنگ شده است ،رفته است به جنگ

he is off to the war رهسپار جنگ شده است ،رفته است به جنگ

haffit گونه ،پيشانى

haffit گونه ،پيشانى