فرهنگ لغات تخصصی یک سایت دیگر با وردپرس فارسی
interfere “مزاحم شدن ،مانع شدن ،سد کردن غيرمجاز،مزاحمت ،دخالت کردن ،پا بميان گذاردن ،مداخله کردن قانون ـ فقه : معارض شدن ورزش : با سم يک پا به پاى ديگر زدن علوم نظامى : دخالت کردن”
Read More »Author Archives: danaadmin
ترجمه کلمه iceland moss
iceland moss (گ.ش ).گلسنگ ايسلندى)cetraria islandica(
Read More »ترجمه کلمه interfenestration
interfenestration فاصله ميان روزنه ها يا پنجره هاى عمارت ،پهناى حرزميان دو روزنه
Read More »ترجمه کلمه interfaith
interfaith شامل اشخاصى داراى عقايد و اديان مختلف ،بين الاديانى
Read More »ترجمه کلمه interfacical polymerization
interfacical polymerization شيمى : بسپارش در سطح مشترک
Read More »ترجمه کلمه interfacial tension
interfacial tension شيمى : کشش سطحى
Read More »ترجمه کلمه interfacial force
interfacial force شيمى : کشش سطحى
Read More »ترجمه کلمه interfacial
interfacial واقع در ميان دورو،دورويه ،بين وجهين
Read More »ترجمه کلمه interface card
interface card کامپيوتر : کارت رابط
Read More »ترجمه کلمه interface
interface “فاصل ،ميانجى ،وصل کردن از طريق رابط،سطح مشترک ،وجه مشترک کامپيوتر : واسط معمارى : سطح مشترک شيمى : ميانجى علوم نظامى : دفتر مشترک قسمتها”
Read More »