ترجمه کلمه inwrought

inwrought از تو کار کرده ،نقشه دار،گلدار،(مج ).جبلى ،مخمر،مصور

ترجمه کلمه inwreathe

inwreathe با تاج گل اراستن ،با حلقه گل احاطه کردن

inwrap فرا گرفتن ،پيچيدن ،پوشاندن

inwind (بهم ) پيچيدن ،دراغوش گرفتن ،(درهم ) بافتن

ideational fluency روانشناسى : سيالى انديشه

inweave )enweave(باهم بافتن ،درهم بافتن ،درهم متقاطع کردن

inwarness ذات ،باطن ،اصل ،بطون ،درونى بودن ،صميميت ،اشنايى ،نزديکى

inwards or inward سوى درون ،بطرف داخل ،بباطن ،بدرون ،روحا،باطنا

inwards goods “کالاهاى وارداتى( به شرکت يا موسسه) بازرگانى : کالاهاى وارداتى”

inwards امعاء و احشاء،واردات ،کالاى رسيده