ترجمه کلمه lay in

lay in اندوختن ،ذخيره کردن ،ادعا کردن ،رنگ اميزى کردن

ترجمه کلمه lay hands upon something

lay hands upon something جاى چيزى را معلوم کردن ،چيزى را پيدا کردن ،چيزى را تاييد کردن

lay hands one someone دست روى کسى بلند کردن

lay hands on something بر چيزى دست يافتن ،چيزى را تصرف کردن ،چيزى را يافتن

lay hand upon قانون ـ فقه : وضع يد

lay-figure ادم چوبى و بند بندکه هنرپيشگان بکار ميبرند

kelly “کلى عمران : قطعه اى از لوله حفارى که باعث ميشود علاوه بر حرکت دورانى مته در جهت عمود نيز حرکت نمايد”

lay fast by the heels تعقيب کردن ،در بند يا زندان نهادن

lay down the condition قانون ـ فقه : شرط کردن چيزى

lay down خريدن و اندوختن ،خواباندن ،زمين گذاشتن ،کنارگذاشتن ،در کف نهادن ،فدا کردن ،گذاشتن ،طرح کردن ،مشخص کردن ،تنظيم کردن ،وضع کردن