ترجمه کلمه perish

perish مردن ،هلاک شدن ،تلف شدن ،نابود کردن

ترجمه کلمه pachydermatous

pachydermatous ستبر پوست ،پوست کلفت

periscopic lens شيشه عدسى که بوسيله ان انسان مستواندچيزهاى دورترازچشم رس راهم به بيند

papaya (گ.ش ).عنبه هندى ،پاپايه ،ميوه عنبه هندى

periscopic وابسته به پريسکوپ يا پيرامون بين

politically “از لحاظ سياسى قانون ـ فقه : از لحاظ سياسى”

palatalize (در مورد حروف)از سق ادا کردن ،کامى کردن

politician “سياست مدار،سياستمدار،اهل سياست ،وارد در سياست قانون ـ فقه : مرد سياسى”

periscope depth (sub) “ژرفاى پيرابينى علوم دريايى : پيرابين ژرفا”

politicize )politick(سياست بافى کردن ،جنبه سياسى دادن به