ترجمه کلمه signatory

signatory “امضا کننده ،امضاء کننده ،صاحب امضاء،امضايى قانون ـ فقه : ممضى ،صاحب امضا بازرگانى : امضا کننده”

ترجمه کلمه sympodium

sympodium شبيه محور فرعى ،منحرف شونده يا ممتد درجهت محورى

signature “اثر،دستينه ،صحه ،توشيح ،امضاء کردن قانون ـ فقه : امضاء،صحه بازرگانى : امضاء ورزش : امضاء”

sympieszometer معمارى : سرعت سنج

signature (target) “شکل و خصوصيات هدف در روى دستگاههاى شناسايى و رادار علوم نظامى : اثار هدف يا اثار تيراندازى سلاحها”

symphysis پيوستگى ،اتصال

signboard سرلوحه ،تخته اعلان ،اعلان

schmalz )schmaltz schmaltzy(کوچک وکم اهميت ،موسيقى يااثر هنرى خيال انگيز ورويايى

signboard سرلوحه ،تخته اعلان ،اعلان

signed “ممضى ،علامت دار،امضاء شده قانون ـ فقه : امضاء شده ،امضا شده”