dismiss “منفصل کردن ،روانه کردن ،مرخص کردن ،معاف کردن قانون ـ فقه : موضوعى را مختومه کردن ورزش : سوزاندن توپزن و اخراج او علوم نظامى : يکان مرخص”
Read More »Author Archives: danaadmin
ترجمه کلمه dismemberment
dismemberment قطع ،بريدن ،اندام
Read More »ترجمه کلمه dismember
dismember “جزء به جزء کردن ،اندام هاى کسى رابريدن ،(مج )جداکردن ،تجزيه کردن قانون ـ فقه : تجزيه کردن”
Read More »ترجمه کلمه dismay
dismay ترسانيدن ،بى جرات کردن ،ترس ،جبن ،وحشت زدگى ،بى ميلى
Read More »ترجمه کلمه dismast
dismast بى دگل کردن(کشتى)
Read More »ترجمه کلمه dismass
dismass “بدو مرخص ،بهم زدن صف و متفرق شدن علوم نظامى : به راحت باش رفتن”
Read More »ترجمه کلمه dismantling shot
dismantling shot “تير تخريب کننده علوم نظامى : تير قطعه قطعه کننده گلوله تخريب کننده”
Read More »ترجمه کلمه dismantlement
dismantlement منحل کردن ،پياده کردن( ماشين الات)
Read More »ترجمه کلمه dismantle
dismantle “پياده کردن موتور،بى مصرف کردن ،پياده کردن(ماشين الات)عارى از سلاح يا اثاثه کردن علوم مهندسى : پياده کردن قطعات مونتاژ”
Read More »ترجمه کلمه dismals
dismals افسردگى ،اندوهناکى ،روزهاى بد( بختى)
Read More »